گزيدهاي از پرسش و پاسخ با اين نگارنده در نشستهاي سخنراني هفتگي در بنياد فرهنگي جمشيد؛ بازنويسي از روي نوار به كوشش خانم زهره بيگي.
برگرفته از تار نمای دوست بزرگوارم
دکتر رضا مرادی غیاث ابادی
قدمت چارشنبهسوري چقدر است و آيا درست است كه چون در ايران باستان ايام هفته وجود نداشته و زرتشتيان هم اين رسم را برگزار نميكنند، پس سنتي جديد است؟
اسناد نويافته، نظريه نبودن روزهاي هفته در ايران باستان را با قاطعيت رد ميكند. نخست اينكه شمار هفتگانه روزهاي هفته، در زمانهاي بسيار دور از اهلههاي هفتروزه ماه برگرفته شده و از آنجا كه گاهشماري مهي (قمري) سادهترين و ابتداييترين شكل گاهشماري است و تشخيص اهلههاي ماه، آسانترين و سريعترين شيوه درك گذر زمان است؛ بيگمان جوامع بشري از گذشتههاي دور و بدون آموختن از يكديگر، به آن پي برده و از آن بهره گرفتهاند. دوم اينكه در شاهنامه فردوسي بيشتر از يكصد و بيست بار واژه هفته بكار رفته است. از آنجا كه شاهنامه فردوسي را ترجمان وفادار داستانها و بازگويههاي دوران باستان ميدانند، بعيد است كه استاد بدون اينكه چنين مفهومي در متون مبنا بكار رفته باشد، تا اين اندازه از آن بهره برگيرد. سوم اينكه نگارنده در بررسيهاي تقويم آفتابي نقشرستم (كعبه زرتشت) به سازوكار تعبيهشده براي تشخيص چهار هفته شهريور ماه، پي برده كه جزئيات آن در كتاب «بناهاي تقويمي و نجومي ايران» باز آمده است. چهارم اينكه متون مانوي، كاربرد فراگير و گسترده روزهاي هفته را تأييد ميكنند. در نوشتارهاي مانوي يافتشده در «تورفان» و نيز در «موگتاگ» از روزهاي يكشنبه و دوشنبه با نامهاي «مهر روز/ خور روز» و «ماه روز» ياد شده و اين دو، روزهاي روزهداري مانويان دانسته شده است. البته در متون مانوي، همراه با روزهاي هفته، از نامهاي سيگانه براي روزهاي ماه نيز استفاده ميشده است و همچنين ميدانيم كه روز دوشنبه، روز مقدس و تعطيل مانويان بوده است. پنجم اينكه متون و منابع كهن چيني نيز كاربرد هفته در ايران باستان و حتي نام روزهاي آن را گزارش كردهاند. در يك متن نجومي كهن بودايي كه در سال 759 ميلادي از سانسكريت به چيني ترجمه شده و «يانگ چينگ فنگ» در سال 764 ميلادي حاشيهاي بر آن بازنوشته است؛ از نام روزهاي هفته در زبان چيني و معادل آنها با روزهاي هفته در فارسي ميانه و سغدي ياد كرده است. در اين متن، نام ايراني روزهاي هفته كه از يكشنبه آغاز ميشوند، بدينگونه بازگو شده است: يوشمبت (روز تعطيل)، دوشمبت، سهشمبت، چرشمبت، پنجشمبت، شششمبت، شمبت. در همان متن، معادل سغدي (در ورارودان/ آسياي ميانه) اين نامها بدينگونه با مبدأ يكشنبه باز آمده است: مهر روز (خورشيد روز)، ماه روز، بهرام روز، تير روز، اورمزد روز، ناهيد روز و جيان روز (كيوان روز). همانگونه كه ديده ميشود اين نامها از نام هفت اختر سيار آسمان، يعني خورشيد و ماه و پنج ستاره روان (سياره) شناختهشده آن زمان برگرفته شده است. به اين ترتيب دانسته ميآيد كه روزهاي هفته، همراه با نامهايي ويژه، در گاهشماريهاي ايران باستان كاربرد داشته و حتي تعطيلي روز يكشنبه در تقويم ميلادي از روز تعطيل ايراني برگرفته شده است. ميدانيم كه نام روز يكشنبه در هر دوي آنها به يك معنا است و «Sun day» دقيقاً به معناي «خورشيد روز» است. اما در دوره ساساني و همراه با ديگر تحريفهاي بيشمار آنان از آيين و فرهنگ ايران باستان، روزهاي هفته را نيز از گاهشماري خود حذف ميكنند و تنها نام روزهاي ماه را بكار ميگيرند. البته نامهاي سيگانه روزهاي ماه، در همه تقويمهاي ايراني بكار ميرفته و خاص تقويم ساساني نبوده است.
اما در باره بخش بعدي پرسش ميتوان گفت كه هر چند اسناد كافي از ديرينگي چارشنبهسوري در دست نيست، اما اشارههايي كوتاه كه در تاريخ بخاراي نرشخي و نيز در داستان نبرد بهرام چوبينه با پسر ساوهشاه در شاهنامه فردوسي باز آمده است و استاد حتي از واژه چارشنبه نيز بهره برده است، نشاندهنده ديرينگي بسيار آن است. اما بدليل كمبود منابع نميتوان قدمت قطعي آنرا مشخص كرد.
برگزار نشدن چارشنبهسوري توسط زرتشتيان نيز دليل تازگي آن نميتواند بود. چرا كه همه اقوام و اديان ايراني بخشي از فرهنگ باستاني را پاس داشتهاند و بخشي ديگر را فراموش كردهاند. خوشبختانه بتازگي بسياري از همميهنان زرتشتي نيز به برگزاري اين آيين كهن روي آوردهاند.
بعضي محققان چارشنبهسوري را شكل عوضشده جشن سده يا آتش نوروزي ميدانند. آيا اين درست است يا دليل ديگري دارد؟
بررسي آداب و آيينهاي مردمي، روشنگر اين پرسش است. همه سنتها، ترانهها، باورها و مراسمي كه مردمان نواحي گوناگون در اين شب انجام ميدهند، با وجود تفاوتهايي كه با يكديگر دارند، در يك ويژگي با هم همسانند: «راندن ناپاكيها و بديها». ترانهها و باورهايي كه به بلاگرداني، راندن چشم شور، گرهگشايي، آجيل مشكلگشا، بختگشايي دختران و امثال اين ميپردازند؛ و همچنين سوزاندن شاخههاي خشكيده و علفهاي هرز باغها و مزارع در نواحي روستايي، همگي نشان از پيوند اين آيين با خانهتكاني، زدودن ناپاكيها و آمادگي براي زايش دوباره گيتي است. در برخي نواحي اروپايي همچون روماني و بلغارستان نيز در نزديكهاي بهار مراسمي در سوزاندن اشياي غيرلازم برگزار ميشود. چارشنبهسوري ارتباطي با سده و آتش نوروزي ندارد و هر كدام آنها، جشن و مناسبت خاص خود را دارند. در بسياري از نواحي ايران، هر سه جشنِ آتش نامبردهشده برگزار ميشود كه نشانه مناسبتهاي گوناگون آنها است.
چرا ايرانيان چهارشنبه را نحس ميدانستند؟
ايرانيان نه تنها چارشنبه، كه هيچ روز و شبي را بخودي خود نحس و بديوم نميدانستند و هنوز هم نميدانند. در باورهاي ايراني هر روز سال به يكي از ايزدان منتسب است و گرامي داشته ميشده است. بويژه روزهاي پاياني سال كه زمان بازگشت روان و فروهر درگذشتگان بشمار ميآمده و آيينهايي بسيار زيبا و باشكوه در استقبال نمادين آنان برگزار ميكردهاند. باورهايي اينچنين، به فرهنگهاي وارداتي ديگر وابسته است.
ارتباط مراسم چارشنبهسوري با آب در چيست و چرا دختران ميبايست آب چشمه را بياورند؟
از يكسو ميتوان گفت كه در بسياري از جشنهاي ايراني، آب و آتش در كنار يكديگر و مكمل هم هستند. اما از سوي ديگر، از آنجا كه چارشنبهسوري با پاكيزگي پايان سال در پيوند است، حضور آب جنبه كاربردي هم دارد. شكستن كوزههاي آب علاوه بر نماد سال پرباران و حاصلخيز، كاركردي بهداشتي نيز دارد. ميدانيم كه جنس سفال كوزه آب با سفالهاي ديگر متفاوت است. سفالگران، كوزه آب را بگونهاي متخلخل برميساختهاند كه موجب نفوذ اندكي آب به رويه بيروني، و تبخير آن موجب خنكي آب درون كوزه شود. روزنههاي كوزه در گذر سال انباشته از ذراتي ميشده است كه آنرا براي سلامتي مفيد نميدانستهاند، در نتيجه آنرا ميشكسته و از كوزه تازه ديگري بهره ميبردهاند. اما در باره آوردن آب بدست دختران بايد گفت كه اين منحصر به چارشنبهسوري نبوده و عموماً بر اين باور بودهاند كه مظهر چشمه، خاستگاه آناهيد است و تنها دختران اجازه نزديك شدن به آن را دارند. اين باور هنوز هم در بسياري از روستاي ايران روايي دارد.
چرا چارشنبهسوري در سهشنبه برگزار ميشود و آيا چهارشنبه درست است يا چارشنبه؟
مبدأ شبانروز يك قرارداد است. در زمانها و نواحي گوناگون، گاه نيمه شب، گاه هنگام برآمدن خورشيد، گاه هنگام نيمروز و گاه هنگام فروشدن خورشيد را مبدأ و آغاز شبانروز ميگرفتهاند. اينگونه رسوم هنوز هم در برخي نقاط ايران متداول است و براي نمونه در تاجيكستان و آسياي ميانه همواره آغاز سال نو را از هنگام غروب خورشيد در آخرين روز سال برميشمارند و جشن ميآرايند. برگزاري چارشنبهسوري در سهشنبه شب به روزگاري مربوط ميشود كه هنگام فروشدن خورشيد، آغاز شبانروز و آغاز چارشنبه دانسته ميشده است. امروزه نيز اين باور همچنان پايدار مانده است و مثلاً وقتي از «شب جمعه» سخن ميرانند، در واقع «پنجشنبه شب» را در نظر دارند. اما در باره پرسش ديگر ميتوان گفت كه امروز هر دو گونه اين واژگان در متون ادبيات فارسي بكار رفته و هيچكدام اشتباه نيستند. در شاهنامه فردوسي و بسياري از متون منظوم به شكل چارشنبه بكار رفته و در تداول عموم نيز همينگونه بر زبان ميآيد. البته اين جشن با نامهاي ديگري نيز تداول دارد.
آيا پريدن از روي آتش عمل توهينآميز به آتش نيست؟
آداب و رسوم مردمان، گوناگون است و ممكن است هر باوري از ديد ديگران عملي نادرست دانسته شود. در نتيجه هنگامي ميتوان كاري را توهينآميز خواند كه مجري آن آهنگ توهين داشته باشد. همميهنان ما هيچكدام از اينكار، چنين قصدي را ندارند و پريدن از روي آتش، بگونهاي نمادين براي زدودن و سوزاندن بديهاي هر شخص انجام ميشود و مردمان خواستهاند تا با اينكار، آتش به آنان پاكي و تازگي هديه كند. اما آنچه به گمان من نادرستتر است، كارهاي ناهنجاري است كه امروزه متداول شده و عملاً چارشنبهسوري را به شب تباهي و آلودگي شهرها كشانده است. آييني كه نياكان ما براي پاكيزگي زيستبوم خود انجام ميدادهاند، ما همان كار را براي تباهي و آلودگي آن انجام ميدهيم. بويژه كه اخيراً كساني كوشش كردهاند تا با توزيع مواد منفجره و ترغيب غيرمستقيم كودكان و نوجوانان به استفاده فراگير از آن، آسيبي جدي به اين جشن كهن و شاديبخش ايراني وارد كنند. از سوي ديگر ميدانيم كه در راديو و تلويزيون ايران، نام چارشنبهسوري، يك نام شرمآور و اسباب خجالت دانسته ميشود و هرگز از آن استفاده نميكنند در حاليكه خرافيترين و ناهنجارترين آداب ديگر و مبتذلترين برنامهها را به فراواني تبليغ ميكنند و انديشه پاك كودكان ميهن را به تباهي ميكشند.
آيا چارشنبهسوري در مناطق ديگر ايرانيتبار هم برگزار ميشود؟
از سوي باختر، در بخشي از كردستان كه در بيرون از ايران امروزي واقع است؛ و در سوي خاور، در استان سينكيانگ چين و سرزمينهاي ايرانيتبارِ ياركند، تاشقورغان و كاشغر با تفاوتهايي برگزار مي شود. در تاشقورغان اين جشن در سومين روز سال نو برگزار ميشود و ضمن آتشافروزي و پريدن از آن، بر بالاي بامها نيز به تعداد نفرات خانه، جام آتشي برميافروزند. در سرزمينهاي اَران و قفقاز، بمانند استانهاي آذربايجان، در هر چهار چارشنبه اسفندماه اين مراسم را تكرار ميكنند. اما در آسياي ميانه، تاجيكستان، تركمنستان و ازبكستان، اين آيين كاملاً فراموش شده است و برگزار نميشود. اما در بخشهايي از قرغيزستان با تفاوتهايي همچنان پايدار مانده است. اين مراسم در قرغيزستان در غروب نوروز برگزار شده و تنها شاخههاي خشك درختي به نام «آرچا» سوزانده ميشود.
در پايان به اين نكته هم اشاره كنم كه آيينهاي چارشنبهسوري منحصر به آتشافروزي نيست؛ بلكه مراسم پيوسته ديگري همچون غذاهاي دستهجمعي، سرودهاي ويژه، قاشقزني، فالگوش، بازيهاي گروهي و نمايشهاي سنتي هم دارد كه امروزه بجاي آن به سوزاندن لاستيك و انفجارهاي مهيب و تباهي گذرهاي شهر ميپردازند. شيوه امروزي اين جشن در شهرهاي بزرگ هيچ ارتباطي با چارشنبهسوري نداشته و تنها نام آنرا بر خود دارد